نغمه های دلتنگی

دلم هوای تو دارد دلم هوای تو دارد ونیستی که ببینی زمان صدای تو دارد

نغمه های دلتنگی

دلم هوای تو دارد دلم هوای تو دارد ونیستی که ببینی زمان صدای تو دارد

بعد از مدت ها سلام

امشب هوس یار به سر دارم و از او خبری نیست .


              هر چند بهار است ولی بی دل و دلبر ثمری نیست.

 فردا که روم من به سراغش به کجا سر بگذارم

              افسوس که از آن آغوش گرم وسر زلفش خبری نیست .

چند است هوای رخ دلبر به دل افتاد خدایا

               اما چه رخی کز غم دوریش برایم بصری نیست .

به هوای رخ دلدار دلم را پر شادی کنمو راه پر از گل

                اما چه کنم کاین صنمم را ز گناه و زدیارم گذری نیست.

 گفتم بروی می شکنم می گریم می روم از هوش

                او را زشکستن زگسستن ز بریدن حذری نیست .

دارم به سرم تا غزلی از لب لعلش بسرایم

              صد حیف و صد افسوس که از قافیه سازم خبری نیست.!!!

و این آغاز بیگانگی من با خودم است
نوشتن اولین نشانه بیگانگی من با کسی است که از کودکی تمام روز با من بوده است و شب که از نیمه گذشت یواش یواش از دیوار واقعیت ها میپرم
بدون اینکه به خودم بگویم
راستش را بگویم هر وقت به خودم گفتم
به من گفت این خیال پردازی ها ماله یک کودک دو ساله است
شاید او راست بگوید و من اشتباه میکنم
ولی این دزدی شبانه هرشب انجام میشود و من آرام از دیوار ها میپرم
از پرچین ذهن ها میپرم
بعضی وقت ها به باغی میرسم که در آن باغ من پادشاهی هستم پیروز و فاتح
البته گاهی هم گدایی میشوم که گلیم بر دوش دارم و فال حافظ میگیرم
در شهر خیال من خیابانی هست که رنگش همیشه سیاه و سفید است
شاید حاصل باوری باشد که همیشه نسبت به رنگ ها داشتم انعکاس های مسخره و دروغین خورشید
نمیدانم شاید ! ساعت دوباره مثل هر شب چهار را نشان می دهد
و من میروم تا من روزمرگی کند !

عاشقونه

لب دریا رو به موجا روی نیمکت تک و تنها توی رویا با خیالت زندگی رو زنده هستم

لب دریا عین موجا باز به یادت می خروشم تا بدونی خیلی وقته اینجا منتظر نشستم

**********************************************************

لحظه خداحافظی به سینه ام فشردمت

اشک من جاری شدو دست خدا سپردمت

 دل من راضی نبود به این جدایی نازنین 

عزیزم منو ببخش اگه یه وقت ازردمت

*********************************************************

منم ، دلتنگ دلتنگم ،
منم ، یک شعر بیرنگم ،
منم ، دل رفته از چنگم ،
منم ، یک دل که از سنگم ،
منم ، آواز طولانی ،
منم ، شبهای بارانی ،
منم ، انسانیم فانی ،
خداوندا تو میدانی ...
منم ، در متن یک دردم ،
منم ، برگم ، ولی زردم ،
منم ، هستم ، ولی سردم ،
منم ، مُرده م ، منم مُرده م ،
منم ، یک بغض پر باران ،
منم ، غمهای بی سامان ،
منم ، هستم دراین زندان ،
منم ، زخمهای بی درمان ،
منم ، دارم تب و تابی ،
ز تنهائی ، ز بیتابی ،
منم ، رفته به گردابی ،
مرا باید که دریابی ،
منم ، یک آسمان دردم ،
منم ، دریا شود قبرم ،
منم ، دنیا شود جبرم ،
منم ، پایان شده صبرم ،
منم ، یک ذره گردم ،
منم ، خواهم کسی همدم ،
منم ، برخود ستم کردم ،
دلم خون میشود هردم ،
منم ، از عشق گویانم ،
منم ، دردست درمانم ،
منم ، آمد به لب جانم ،
خداوندا ! بمیرانم !

 

 

ادمک اخر دنیاست بخند ادمک مرگ همینجاست بخند

ان خدایی که بزرگش خواندی به خدا مثل تو تنهاست بخند

دستخطی که تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند

فکرکن فکرتو ارزشمند است کر کن گریه چه زیباست بخند

راستی انچه به یادت دادیم پرزدن نیست که درجاست بخند

ادمک نغمه اغاز نخوان به خدا آخر دنیاست بخند

گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟

شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟

پر می زند دلم به هوای غزل، ولی

گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟

گیرم به فال نیک بگیرم بهار را

چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟

تقویم چارفصل دلم را ورق زدم

آن برگهای سبِِِِزِِ سرآغاز سال کو؟

رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند

حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟

مرحوم قیصر امین پور

دل گرفته

امروز بدجوری دلم گرفته امروز همش قاطی کرده بودم و اصلا حال و حوصله هیچ کس و هیچ چیزی و ندارم از وقتی از بیرون اومدم تمام مدت دارم دور خودم می چرخم ام نمی دونم باید چی کار کنم یکی کمکم کنه

            دل گرفته بازم داره گریم کی گیره دلم داره به یادت نفس نفس می میره

فردا هم کلی کار دارم ولی تا حالابه هیچ کدومشون نرسیدم  و حالا هم دارم با تمام مشغلاتم موسیقی گوش می دم ومی نویسم تو رو خدا کمکم کنین به پوچی و بن بست رسیدم

         بال و پرم بودی خبر نداشتی تاج سرم بودی خبر نداشتی سایه به سایه هر طرف که بودم  همسفرم بودی خبر نداشتی

 

قربونتون زینب

رفتی

از کدوم روز، از کدوم شب، از کدوم قلـّه رسیدی؟

که با اعجاز ِ حضورت، من ُ از نو آفریدی!

بی تو روشن بودم اما، مثل ِ فانوس توی آفتاب!

سست ُ خالی مثل ِ نقش ِ سایه یی افتاده بر آب!

تو شروعی تازه بودی، روزنی رو به ترانه!

فصل ِ آغاز ِ ظهور ِ واژه های عاشقانه!.......

  از کدوم باغ، از کدوم شهر، از کدوم جاده رسیدی؟

که با گوشه ی نگاهت، من ُ از نو آفریدی!

برای کشف ِ سکوتت، تا کجا باید سفر کرد؟

واسه خوندن از تو باید، چن تا حنجره خبر کرد؟

باید از کدوم پرستو، راه ِ چشم ِ تو ر ُ پرسید؟

با کدوم معجزه می شه تو رُ از خود ِ تو دزدید؟......

من زمین خورده ام! ای عشق! وقتِ جنگ ِ تن به تن نیست!

این شکست ُ می پذیرم، من ِ من شبیه ِ من نیست!

فصل ِ معراج ِ شکوفه! فصل ِ رستاخیز ِ جنگل!

من ُ از خزون رها کن! من ُ تازه کن از اوّل..........!!!