امروز بدجوری دلم گرفته امروز همش قاطی کرده بودم و اصلا حال و حوصله هیچ کس و هیچ چیزی و ندارم از وقتی از بیرون اومدم تمام مدت دارم دور خودم می چرخم ام نمی دونم باید چی کار کنم یکی کمکم کنه
دل گرفته بازم داره گریم کی گیره دلم داره به یادت نفس نفس می میره
فردا هم کلی کار دارم ولی تا حالابه هیچ کدومشون نرسیدم و حالا هم دارم با تمام مشغلاتم موسیقی گوش می دم ومی نویسم تو رو خدا کمکم کنین به پوچی و بن بست رسیدم
بال و پرم بودی خبر نداشتی تاج سرم بودی خبر نداشتی سایه به سایه هر طرف که بودم همسفرم بودی خبر نداشتی
قربونتون زینب
سلام زینب
ممنونم از نظری که دادی . درسته شما دلتون برای من تنگ نمی شه ولی من ...
نامه ای برای تو.............
نیمه شب است ...
خواب بر بیداری مغلوب ... و دوباره یاد تو بر همه ی افکارم غالب گشته فکر تو که همیشه با آمدنش اشک را همراه دارد .
بهترینم ، تا سر حد یک انفجار نا به هنگام ناراحتم .
می دانم که تا روز دیدارت باید چندین بهار دیگر را سپری کنم .
این ها را – و خیلی چیز های دیگر را – می دانم. ولی احساس می کنم شیون مدام شبانه ی من بالاخره ...
احساس می کنم آسمان هم می خواهد در اندوهم با من شریک شود. او هم ابرهای سیاهش را برای یاری ام در دل خود گسترانیده . ابر ها هم می خواهند با من هم گریه شوند.
آسمان می گرید و بادها شیون کنان فریاد می کشند: بریز ... ! ای آسمان اشک بریز ...
گویی آن ها هم عظمت غم و اندوه قلبم را درک کرده اند .
... و این گناه من نیست . گناه تو هم نیست . خودم هم نمی دانم باید چه کسی را مقصر کنم . شاید هم سرنوشت !!!
در چنین روزهایی من نمی توانم با این کلمات اندکی از غم و اندوهم را کم کنم ولی فقط می توانم بگویم :
به امید روزی که نزدیکی دل ها و دست ها و دیده ها فکر نامه را از سرهایمان بیرون کند.
" تا کدامین پنجه بگشاید قبای صبح آن دیدار
تا نامه ای دیگر خداحافظ"
غریبه ای آشنا
قشنگ بود ؟
سعی کن مثل خورشید زیاد نور ندی چون همه از نورت استفاده می کنن ولی اصلا نگات نمی کنن؛ سعی کن مثل ستاره کم نور بدی تا همه تو خلوت شباشون دنبالت بگردن.
خوشم اومد خوب بود