از کدوم روز، از کدوم شب، از کدوم قلـّه رسیدی؟
که با اعجاز ِ حضورت، من ُ از نو آفریدی!
بی تو روشن بودم اما، مثل ِ فانوس توی آفتاب!
سست ُ خالی مثل ِ نقش ِ سایه یی افتاده بر آب!
تو شروعی تازه بودی، روزنی رو به ترانه!
فصل ِ آغاز ِ ظهور ِ واژه های عاشقانه!.......
از کدوم باغ، از کدوم شهر، از کدوم جاده رسیدی؟
که با گوشه ی نگاهت، من ُ از نو آفریدی!
برای کشف ِ سکوتت، تا کجا باید سفر کرد؟
واسه خوندن از تو باید، چن تا حنجره خبر کرد؟
باید از کدوم پرستو، راه ِ چشم ِ تو ر ُ پرسید؟
با کدوم معجزه می شه تو رُ از خود ِ تو دزدید؟......
من زمین خورده ام! ای عشق! وقتِ جنگ ِ تن به تن نیست!
این شکست ُ می پذیرم، من ِ من شبیه ِ من نیست!
فصل ِ معراج ِ شکوفه! فصل ِ رستاخیز ِ جنگل!
من ُ از خزون رها کن! من ُ تازه کن از اوّل..........!!!
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آن چه تو با ما کردی
تو بمان و دگران وای به حال دگران
به من هم سر بزن .
وفای شمع را نازم که بعد از سوختن ...به صد خاکستری در دامن پروانه میریزد...نه چون انسان که بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بیگانه میریزد .
سلام . وبلاگت خیلی خوبه . آفرین . موفق باشی ... به من هم سری بزن ..
هر چند که بی تو بهار زندگیم مفهومی جز خزان ندارد اما میمانم به عشق تو و زندگی میکنم به امید وصال تو ...شاید بیاید روزی که .............................
سلام
بخشایی از این شعرو نوشتم سرچ کردم، وب شما باز شد.
کاش اسم شارارو هم بنویسی.
این فکر می کنم از یغما گلرویی باشه
ممنونم