نغمه های دلتنگی

دلم هوای تو دارد دلم هوای تو دارد ونیستی که ببینی زمان صدای تو دارد

نغمه های دلتنگی

دلم هوای تو دارد دلم هوای تو دارد ونیستی که ببینی زمان صدای تو دارد

و این آغاز بیگانگی من با خودم است
نوشتن اولین نشانه بیگانگی من با کسی است که از کودکی تمام روز با من بوده است و شب که از نیمه گذشت یواش یواش از دیوار واقعیت ها میپرم
بدون اینکه به خودم بگویم
راستش را بگویم هر وقت به خودم گفتم
به من گفت این خیال پردازی ها ماله یک کودک دو ساله است
شاید او راست بگوید و من اشتباه میکنم
ولی این دزدی شبانه هرشب انجام میشود و من آرام از دیوار ها میپرم
از پرچین ذهن ها میپرم
بعضی وقت ها به باغی میرسم که در آن باغ من پادشاهی هستم پیروز و فاتح
البته گاهی هم گدایی میشوم که گلیم بر دوش دارم و فال حافظ میگیرم
در شهر خیال من خیابانی هست که رنگش همیشه سیاه و سفید است
شاید حاصل باوری باشد که همیشه نسبت به رنگ ها داشتم انعکاس های مسخره و دروغین خورشید
نمیدانم شاید ! ساعت دوباره مثل هر شب چهار را نشان می دهد
و من میروم تا من روزمرگی کند !
نظرات 6 + ارسال نظر
فاطمه فرحی سه‌شنبه 2 بهمن 1386 ساعت 14:32 http://ezeshgh.blogfa.com

خوبیهایت
بیش از ستاره هایند
به عدد بزرگی دنیا
انگشتهایم
برای شمردن خوبیها
کم می آیند
وقتی "
تو سرآغازشمردن باشی
نامت را نه بردفتر
که بردل نگاشته ام
تا مباد
بادی، آبی، آتشی
پاکش کند
بیش از آنی
که با مردن کاسته شوی
و
با رفتنم فراموش...
سفارش میکنم
آنگاه که دستانم را
خاکها پاسبانی میکنند
دلتنگیهایم را
برایت پست کنند
به آدرسی که همه میدانند:
جهان --- همتا

سلام خانومی چه عجب یه چیزی رو آپ کردی. به من هم سری بزن
بای

فاطمه فرحی شنبه 6 بهمن 1386 ساعت 21:24 http://ezeshgh.blogfa.com

به نام تو که میدانم نا امیدم را امید میکنی
شیرین!
بی آنکه
شیرین
باشم دوستت دارم
تا نگویی
شیرین زبانیهایت
فرهادم کرد

فاطمه فرحی سه‌شنبه 9 بهمن 1386 ساعت 21:58 http://ezeshgh.blogfa.com

گفتم به گل زرد چرا رنگ منی
افسرده و غمگین چرا مثل منی
من عاشق اویم که هم بوی من است
تو عاشق کیستی که هم رنگ منی...

علی جمعه 26 بهمن 1386 ساعت 19:31 http://www.movis20.blogfa.com

سلام من علی هستم افتخار حضور در وبتون رو پیدا کردم امید دارم که شما با تشریف فرمایتون بنده رو خوشحال میکنید.من منتظر حضور بسیار بسیار گرمتون هستم
گلی بود که گم کردم
او گل نبود بلکه خاشاکی بود
اگر او گل بود مرا سبزه میکرد
اما حیف به من که با خشکی در میان بودم
علی




من که عشقی نداشتم تا براش برای ولنتاین کادو بخرم

فاطمه فرحی دوشنبه 29 بهمن 1386 ساعت 20:12 http://ezeshgh.blogfa.com

قدر دستهایم را بیشتر دانستم و قدر چشمهایم را و تازه فهمیدم چه شکوهی دارد... ایستادن بر روی دو پا آن لحظه که... به زمین خوردم!!! موفق باشی

baran شنبه 15 مرداد 1390 ساعت 00:38

کاش هیچ وقت دلی وجودنداشت که ادما دوست بدارن عاشق شن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد